دلم بچگی میکند...پشت کدام مغازه

پابکوبم تا برایش آرامش بخرند؟!

دلم کمی خدا میخواهد...

کمی سکوت...

کمی آخرت...

دلم دل بریدن میخواهد...

کمی اشک...

کمی بهت...

کمی آغوش آسمانی...

دلم یک کوچه میخواهد بی بن بست!! و یک خدا !!

تا کمی باهم قدم بزنیم.

گاهی دلم از هر چه آدم است میگیرد

گاهی دلم دوکلمه حرف مهربانانه میخواهد

نه به شکل دوستت دارم ویانه به شکل بی تو میمیرم

ساده باشد .مثل : آروم باش  دلتنگ نباش  فردا روز دیگری است .

دلم یک جمله میخواهد....یا چند کلمه....

چند کلمه حرف حساب...

که بتواند حال این دل را شرح دهد....

ولی نیست...

گاهی هیچ کلمه ای...هیچ جمله ای...هیچ حرفی...

نمیتواند حال دلت را توصیف کند.

خیلی بده آدم تو یه شرایطی قرار بگیره که حتی

هیچ کدوم از شکلک های یاهو مسنجر هم

بیانگر احساساتش نباشه .

خیلی بده که چشمات رنگ غم باشه ولی ظاهر پر از خنده

خیلی بده کلامت پرپر شه نتونی ناجیش باشی

خیلی بده که رفتن راه آخر شه نتونی راهیش باشی

خیلی بده دلت پر باشه ساکت شی ولی تو سینه داغون شی

خیلی بده که اینگونه بیهوده بزرگ شی ...

یادم میاد بچه که بودیم

بستنی هامون را گاز میزدند غوغا به پا میکردیم...

چه بیهوده بزرگ شدیم ....

روحمان را گاز میزنند اما....فقط لبخند میزنیم !!!

البته اینم تقصیر ما نیست !!

از عروسک دوران کودکیمون به ارث بردیم

اونن بیچاره هم همیشه دلش میخواست

زار زار گریه کند ولی خنده را برلبانش دوخته بودند....

من همیشه دلم که میگیرد...

کودک میشوم

کفش هایم تابه تا میشوند

دستانی میخواهم آرامم کند

بهانه گیر میشوم

نق میزنم که این را میخواهم...که آن را میخواهم

ولی هیچ کس نمیداند که من فقط خدا را میخواهم....

خدایا برای اثبات بزرگ بودنت خیلی کوچکم کردی....خیلی!!